عکس از نمایشنامه بیژن و منیژه - سایت ایران تئاتر
او یکی از پهلوانان ایرانی و پسر گیو بود و دلیرانی چون فرود، تژاو و پلاشان که همگی تورانی بودند را به قتل رساند و اسپنوی کنیز زیبای تژاو را ربود.
در زمان کیخسرو که گرازها مردم را به ستوه آورده بودند، بیژن داوطلب از بین بردن آنها شد و به همراه گرگین، پسر میلاد، به بیشهی گرازان رفت. چون به گرازها رسیدند، گرگین از نبرد خودداری کرد، اما بیژن بسیاری از گرازها را کشت. گرگین از ترس بدنامی، بیژن را وسوسه کرد تا به جشنی روند و خوبرویان را بربایند و به نزد کیخسرو ببرند. در این جشن ببژن با منیژه دختر افراسیاب روبرو شد و دل به او بست. منیژه نیز عاشق او شد. آنها سه روز عیش راندند. پس از سه روز که بیژن عزم بازگشت کرد، منیژه او را بیهوش ساخت و به کاخ افراسیاب برد. پس از چند روز دربان از وجود بیژن آگاه شد و به افراسیال خبر داد. افراسیاب خشمگین شد و دستور قتل بیژن را داد، اما پیران واسطه شد و قرار شد او را سرنگون در چاهی به بند کشند. منیژه هر روز برای او غذا میبرد، تا اینکه رستم برای یافتن بیژن به توران آمد. منیژه چون این خبر را شنید به نزد رستم رفت و از او نشانی پهلوانان ایرانی را پرسید، اما رستم خود را به نادانی زد و فقط مرغی بریان به او داد که در آن انگشتری خود را نهان کرده بود. منیژه مرغ را برای بیژن برد. بیژن چون انگشتر را دید به منیژه گفت با رستم همکاری کند. شب هنگام منیژه بر سر چاه بیژن آتش روشن کرد و جای او را به رستم نشان داد. رستم بیژن را با کمند از چاه درآورد و منیژه را با اَشکَش به ایران فرستاد و خود به همراه بیژن به کاخ افراسیاب حمله کرد.
در نبرد دوازده رخ نیز هماورد رویین بود. بیژن از جمله دلاورانی بود که همراه کیخسرو به کوه رفت و در برف ناپدید شد. ثبت دامنه
|